هنر کسب ثروت را به کار بردن چند مرحله است:
1- ذهن ثروتمد ، انسان پولدار! :در هر زمینه ای قوانین ثابتی برای کسب ثروت و پولدار شدن وجود دارد. شما تنها باید این قوانین را آموخته و بکار ببندید.
موارد بیشتر در ادمه... !
ادامه مطلب ...
● شخصیت آزادمنش
شخصیتهای آزادمنش افرادی هستند که در کار رهبری خود به نظرات و آرا زیردستان خود اهمیت قائل هستند و معمولا در اداره امور نظر خواهی و نیاز سنجی از آنها را مدنظر قرار میدهند. معمولا در وادار کردن کارکنان خود به انجام فعالیتها و بالا بردن بازده از شیوههای مناسب مدیریتی استفاده میکنند. بطوریکه کمتر با اعمال قدرت مستقیم ، تنبیه و توبیخ برنامههای خود را هدایت میکنند. کارکنان رضایت شغلی بیشتری از خود نشان میدهند و با احساس رضایت خاطر بیشتر تن به انجام وظایف میدهند.
● شخصیت مستبد
شخصیتهای مستبد در فرایند مدیریت و رهبری خود توجهی به نظرات و آرا زیر دستان خود ندارند و معمولا تصمیم گیرنده اصلی خودشان هستند. در مقابل کوتاهی و خطاهای زیردستان سختگیر هستند و ممکن است شیوههای تنبیهی و توبیخی بیشتری را برای کنترل عملکرد زیردستان مورد استفاده قرار دهند. چنین شخصیتهایی در تعامل با ویژگیهای قدرت طلبی نمود بیشتری پیدا میکند و اعمال نفوذ بر اساس قدرت و تنبیه را موجب میشود. زیردستان معمولا رضایت کمتری از این نوع شخصیتهای مدیریتی نشان میدهند.
● شخصیت قدرت طلب
در برخی از مدیران ویژگیهای قدرت طلبی نمود پیدا میکند. یک مدیر یا رهبر قدرت طلب در عین حال ممکن است مستبد یا آزادمنش یا پیشرفت طلب نیز باشد. قدرت طلبی در شخصیتهای مستبد با اعمال زور و تنبیه نمایان میشود. در شخصیتهای آزادمنش که کمتر از شیوههای بارز اعمال قدرت استفاده میکنند معمولا با استفاده از شیوههای اعمال نفوذ نمایان میشود. شخصیتهای قدرت طلب معمولا در بین مدیران و رده های بالاتر که معمولا ارضای قدرت را به همراه دارند دیده میشود.
● شخصیت پیشرفت طلب
شخصیتهای پیشرفت طلب توجه به اهداف پیشرفت طلبانه را در راس اهداف خود قرار میدهند. اینها افراد پیشرفت جویی هستند که برنامههای خود را برای رسیدن به پیشرفتها و موفقیتهای بالاتر سازمان بندی میکنند. بطور کلی آنها از انگیزش پیشرفت بالاتری برخوردار هستند. چنین انگیزشی انتخاب اهداف ، شیوههای مدیریتی و شیوههای ارتباطی آنها را تحت تاثیر قرار میدهند.
● شخصیت موفق در مدیریت
یک رهبر و مدیر موفق دارای ویژگیهای شخصیتی زیر است: از سطح بالای انرژی ، تحمل در برابر فشار ، ثبات قدم ، بلوغ عاطفی و اعتماد به نفس برخوردار است. که به نظر میرسد همگی با فعالیتهای رهبری و مدیریت کار آمد در ارتباط هستند. یک رهبر ثابت قدم فردی است صادق ، پایبند اخلاق و قابل اعتماد.
شخصیتی که از نظر عاطفی به بلوغ رسیده به خود و دیگران احترام میگذارد و میان اهداف شخصی و سازمانی تعامل ایجاد میکند و در موقعیتهای نهاد نابسامان آرام است. دارای مهارتهای میانفردی خوبی است که به صورت درک روابط بین افراد و گروهها ، توجه به عقاید و احساسات دیگران و ایجاد همبستگی ظاهر میشود. نفوذ او بر روی دستان نه بر اساس زور و تنبیه بلکه بر اساس شیوههای مناسب مدیریتی است که با حفظ رضایت و خشنودی کارکنان فعالیت آنها را در جهت رسیدن به برنامههای سازمان هدایت می کند. زیردستان این دسته از مدیران با وجود انجام وظایف سنگین احساس تعلق بیشتری به اهداف سازمان احساس میکنند و همگانی زیادی با این برنامهها نشان میدهند.
داستان مدیریتی !
مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می شد و بلافاصله کار خود را شروع می کرد.
مورچه خیلی کار می کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.
سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می کرد، متعجب بود.
شیر فکر می کرد اگر مورچه می تواند بدون نظارت این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.
بنابراین شیر یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشات خوب مشهور بود، به عنوان رئیس مورچه استخدام کرد.
سوسک در اولین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد.
سوسک همچنین به همکاری نیاز داشت که گزارشات او را بنویسد و تایپ کند... ... سوسک بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفن ها یک عنکبوت استخدام کرد.
شیر از گزارش های سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که توسط مورچه صورت می گیرد، استفاده کند. تا شیر بتواند این نمودار ها را در گزارش به مجمع مدیران جنگل به کار برد.
سوسک برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد... ... سوسک برای اداره واحد تکنولوژی اطلاعات یک زنبور نیز استخدام کرد.
مورچه که زمانی بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش می کرد، کاغذ بازی های اداری و جلسات متعددی که وقت او را می گرفت دوست نداشت.
شیر به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار می کرد، بکار گمارد.
این پست به ملخ داده شد.
اولین کار ملخ خریداری یک فرش و صندلی برای کارش بود.
ملخ همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آنها را از اداره قبلی خودش آورد تا به او در تهیه و کنترل بودجه و بهینه سازی برنامه ها کمک کند...
محیطی که مورچه در آن کار می کرد، حال به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمی خندید و همه غمگین و نگران بودند.
با مطالعه گزارش های رسیده شیر متوجه شد که تولیدات مورچه کمتر از قبل شده است.
بنابراین شیر یک جغد با پرستیژ را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریت داد تا امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخص و راه حل ارائه نماید. جغد سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است.
و باید تعدیل نیرو صورت گیردپس بنابر این شیر دستور داد که مورچه را اخراج نمایند.
زیرا مورچه دیگر انگیزه ای برای کار نداشت.
در ایران هنوز بسیارى از مردم فرق بازاریابی، فروش و ویزیتوری را نمیدانند، فرق بازاریابى با تبلیغات را نمى دانند. فرق شهرت با برند را نمى دانند. برند را با لوگو اشتباه میگیرند.
جایگاهیابی برای ۹۶% مردم معنی خاصی ندارد!
شعارهایی زیر لوگوها نقش بستهاند که نوشتهی زیبای یک شاعر است و هیچ تحقیق و علمی در پشت شعار وجود ندارد!
هر روز بیلبوردهایی آویخته میشوند که به نیمه برندها هم چوب حراج زدهاند! برندسازان و اهالی فن در صنعتی مشغول برندسازی هستند که در آینده نزدیک به خصوص دوره پسا تحریم، سقوط خواهد کرد!
تبلیغات پیشبردی فقط زمانی مورد استفاده قرار می گیرند که هزینهها بر درآمدها پیشی گرفته باشند!
به زودى برندهای خارجی به راحتی بازار داخلی را از دست محصولات داخلی خارج می کنند! اکثر مردم معتقدند: "وقتی پولدار شدم، برند سازی را شروع خواهم کرد."
در صورتی که باید برندسازی کرد تا به موفقیت رسید. می توان با شمردن برندهای هر کشور میزان پیشرفته بودنش را تشخیص داد! کشورهای جهان سومی برند جهانی ندارند! در لیست هزار شرکت برتر جهان، حتا نام یک شرکت ایرانى وجود ندارد. در لیست صد شرکت برتر جهان اسلام فقط نام دو شرکت ایرانى آن هم دولتى وجود دارد.
٦٩٪ مشتریان مشاوره امروز ما، شرکت هایى هستند که در آستانه سقوط قرار گرفته اند.
راهکار تمامی این مسایل فقط *برند* سازی است!
پیش از دیر شدن به برندسازى بیاندیشید.
متاسفیم که دنیا تغییر کرده و ما تغییر نکرده ایم.
1- رویاهای بزرگ در سر بپرورانید. (مارکوس اورلیوس)
فقط رویاهای بزرگ می توانند روح انسانها را به حرکت در آورند
2- حس هدفمندی را در خود پرورش دهید. (توماس کارلایل)
کسی که هدفی روشن داشته باشد، حتی در ناهموارترین راه ها به جلو می رود. شخص بدون هدف در هموارترین راه ها هم پیشرفتی نخواهد داشت.
3- خود را دارای شغل آزاد بدانید. (ویلیام هنلی)
من بر روان و سرشت خود مسلط هستم.
4- کاری را که واقعاً دوست دارید انجام دهید. (برایان تریسی)
وقتی کاری را انجام بدهید که واقعاً آن را دوست دارید، دیگر هرگز حتی یک روز هم کار نخواهید کرد و کار شما تفریح شما خواهد بود.
5- در کار خود همیشه بهترین باشید(وینس لومباردی)
کیفیت زندگی شما صرف نظر از اینکه در چه حوزه ای کار می کنید بستگی دارد به اینکه تا چه حد خود را متعهد می دانید که در کار خود بهترین باشید.
6- سخت تر و بیشتر کار کنید. (جیمز تربر)
هر چه سخت تر کار کنم، موفق تر می شوم.
7-خود را وقف یادگیری مادام العمر کنید. (دنیس ویتلی)
یادگیری مستمر حداقل شرط لازم برای کسب موفقیت در هر زمینه ای است.
8- اول حق و حقوق خودتان را بدهید. (کلمنت استون)
بخشی از کل درآمدتان به شما تعلق دارد و اگر نتوانید آن را پس انداز و سرمایه گذاری کنید، بذر بزرگی در شما نیست.
9- همه جزئیات مربوط به کارتان را یاد بگیرید. (دان کندی)
اگر در شغلتان مهارت بالایی بدست آورید، هیچ چیز مانع درآمد بیشتر و پیشرفت سریع تر شما نخواهد شد.
10- خود را وقف خدمت به دیگران کنید. (زیگ زیگلار)
اگر به دیگران کمک کنید تا به آنچه می خواهند برسند، شما هم می توانید در زندگی به آنچه می خواهید برسید.
11- با خود و دیگران کاملاً صادق باشید. (کلود بریستول)
تفکر منبع اصلی ثروت، موفقیت، پیشرفت های مادی، کشف ها و اختراعات بزرگ و همه کامیابی هاست.
12- بالاترین اولویت هایتان را تعیین و سپس با تمام قوا روی آنها تمرکز کنید. (برایان تریسی)انسان غیرمتمرکز در همه امورش ناپایدار است.
13- سریع العمل و قابل اعتماد باشید. (دین بریگز)
کار خودتان را انجام دهید، اما نه فقط درحد وظیفه بلکه اندکی بیشتر و از روی سخاوت. همین مقدار اندک به اندازه تمام کار ارزش دارد.
14- برای جهش از قله ای به قله ای دیگر آماده باشید. (وینس لمباردی)
برنده شدن یک چیز گاه گاهی نیست بلکه همیشگی است.
15- انضباط فردی را در همه موارد اعمال کنید. (آلبرت هبارد)
انضباط فردی یعنی وادار کردن خود به انجام به موقع کارهایی که باید انجام دهید، چه خوشتان بیاید و چه نیاید.
16- خلاقیت و استعداد ذاتی خود را شکوفا کنید. (آلبرت انیشتین)
قدرت تصور از واقعیات برتر است.
17- با افراد درست در ارتباط باشید. (چارلز جونز)
طی پنج سال آینده شما تغییری نخواهید کرد مگر به دلیل ملاقات با افرادی خاص و کتابهایی که مطالعه می کنید.
18- به بهترین نحو مراقب سلامتی خود باشید. (تئودور روزولت)
رمز خوشبختی داشتن ذهنی سالم در بدنی سالم است.
19- قاطع و عمل گرا باشید. (ویلیام شکسپیر)
به جنگ دریای مشکلات بروید و شجاعانه به آنها پایان دهید.
20- هرگز شکست را یک انتخاب ندانید. (فرانکلین روزولت)
چیزی برای ترسیدن وجود ندارد جز خود ترس.
21- در امتحان پایداری قبول شوید. (فرانکلین روزولت)
هیچ چیز نمی تواند جایگزین پایداری شود.
فقط پایداری و اراده دارای قدرت لایتناهی است!!
22- استعداد به تنهایی نمیتواند: انسان های بااستعداد ناموفق فراوانند.
نبوغ به تنهایی نمیتواند: نابغه های ناکام تقریباً به صورت ضرب المثل درآمده اند.
تحصیلات به تنهایی نمیتواند: دنیا پر است از تحصیل کرده های بی حاصل.
یک سرو گردن بالاتر از بقیه بودن در محل کار، فرمولی نسبتاً علمی دارد. سال پیش، شرکت مشاوره ی توسعه ی رهبری زنگر فولکمن، بالای ۵۰۰۰۰ ارزیابی تمام و کمال را که ظرف ۵ سال روی بیش از ۴۰۰۰ کارمند انجام شده بود جمع آوری کرد. ارزیابی های مذکور به طور مشخص به بررسی رفتار هایی در حوزه ی رهبری می پرداختند که کارکنان «خوب» (با امتیاز بین ۴۰ تا ۷۰ درصد) را از کارکنان «برتر» (با امتیاز ۹۰ درصد امتیاز به بالا) متمایز می کرد.
نتایج این بررسی ها نشان داد عملکرد بهترین کارکنان به طور میانگین چیزی حدود ۴۳ درصد بیشتر از کارکنانی است که عملکردی متوسط دارند. جک زنگر و جوزف فولکمن، مدیر عامل و رئیس شرکت یادشده، یافته های خود را در مجله ی کسب و کار هاروارد ارائه کردند. آنگونه که این یافته ها نشان می دهند، ۹ مهارت کلیدی وجود دارد که بهترین ها را از بقیه جدا می کند.
فهرست پیش رو این مهارت ها را به ترتیب از کمترین اثرگذاری به بیشترین اثرگذاری نشان می دهد.
زنگر و فولکمن اعتقاد دارند مردم معمولاً فکر می کنند نظر دادن کار مدیران است، به همین دلیل کارکنانی که به همکاران خود بازخورد می دهند، از بقیه متمایز می شوند.
موضوع بر سر بازخواست کردن دیگران نیست، بلکه بر سر پیش کشیدن سؤال های تازه و ارائه ی پیشنهاد هایی بر اساس تجربیات گذشته است. به بیان دیگر، ما آنقدر که دیگران را حمایت می کنیم، از آنها انتقاد نمی کنیم.
در کل، متخصصان می گویند باید مدام به اطرافیان خود بازخورد مثبت و منفی بدهید و علت آن را نیز به آنها بگویید. مخصوصاً اگر در مورد چیزی صحبت می کنید که می توانست بهتر انجام شود، بهتر است ببینید شخص مورد نظر برای اینکه کارش بهتر انجام شود چه خواسته ای از شما دارد.
به گفته ی پائول شومیکر، مدیر پژوهش مؤسسه ی مدیریت نوآوری، اغلب افراد به اشتباهات خود در محیط کار واکنش بیش از اندازه نشان می دهند. در نتیجه، سعی می کنند اشتباهاتشان را مخفی کنند یا به رفتارهایی که عدم کارایی شان اثبات شده ادامه دهند.
اما پژوهش زنگر و فولکمن نشان داده است کارمندان برتر، قدم های اشتباه خود را سریع شناسایی می کنند و از آنها درس می گیرند.
آنها به همین منوال دست روی اشتباهات دیگران نمی گذارند.
یافته های زنگر و فولکمن نشان می دهد کارکنانی که برترین عملکرد را دارند هنگام تصمیم گیری، تمام گزینه ها را به دقت می سنجند و تبعات بالقوه ی هر یک را در نظر می گیرند.
آنها به جای اینکه شانس خود را امتحان کنند، به بررسی موضوع می پردازند و متوجه این مسئله هستند که تأثیر انتخاب هایشان بر شرکت می تواند بسیار قابل توجه باشد.
اولین قدم برای اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، درک جانبداری هایی است که می توانند روی آن اثر بگذارند؛ از اهمیت بیش از حد قائل شدن برای اطلاعات قابل دسترس گرفته تا نادیده گرفتن اطلاعاتی که با تصورات شما در تضاد قرار می گیرند.
بهترین کارمندان به تمام مواردی که در قبال تیم خود متعهد می شوند پایبند می مانند. زنگر و فولکمن می گویند دلیل عدم پایبندی به تعهدات تنها فراموشی نیست، بلکه صداقت نداشتن است. این موضوع می تواند توانایی شما را زیر سؤال ببرد.
کوین داوم از inc می نویسد شناسایی انگیزه یا دلیل واضحی برای انجام کاری به خصوص، در متعهد ماندن به قول هایی که می دهید اهمیت زیادی دارد. آگاهی از پیامدهای به پایان رساندن و یا ناتمام گذاشتن آن کار نیز به حفظ این تعهد کمک می کند.
او در نهایت توصیه می کند حتماً طرحی یک صفحه ای، کامل و مهلت دار برای رسیدن به اهداف مورد نظر داشته باشید.
زنگر و فولکمن دریافته اند کارکنان برتر به جای آنکه منتظر راهنمایی بنشینند، ابتکار عمل را در دست می گیرند و نظر و کمک خود را ارائه می کنند. این کار به معنای فراتر رفتن از محدوده ی مسئولیت شغلی و کمک به انجام پروژه های بزرگ تری است که در شرکت در جریان است.
انوش کاستانیان، متخصص رهبری فست کمپانی می نویسد گاهی اوقات به جای اینکه فکر کنیم کسی علاقه ای به شنیدن نظرات ما ندارد، باید آنها را با دیگران در میان بگذاریم. باقی مواقع نیز باید زیاد سؤال پرسید. این سؤال ها باعث می شود ایده ها و شیوه های تازه ای در ذهن شما شکل بگیرند که می توانند در جای خود یاری رسان باشند.
یکی از مراجعه کنندگان زنگر و فولکمن از «طبقه ی میانی جامد»ی در میان کارکنان صحبت می کند که در برابر تغییر سازمانی مقاومت می کنند.
شما می توانید با پذیرفتن تغییرات ضروری، فارغ از تمام دردسر هایی که ممکن است در بر داشته باشند، خود را از این طبقه جدا کنید و بالا بکشید.
پژوهش تازه ای توسط زنگر و فولکمن نشان می دهد یکی از عوامل اصلی تأثیرگذار بر اثربخشی رهبری، استقبال از چیزهای تازه است. بنابراین اگر می خواهید به مشاغل مدیریتی ارتقا پیدا کنید، بهره مندی از این ویژگی بسیار حیاتی خواهد بود.
کارکنان برتر از هر فرصتی برای معرفی تیم خود به دیگر دپارتمان ها و واحد های سازمانی استفاده می کنند. زنگر و فولکمن اعتقاد دارند این به نفع خودشان هم هست، چرا که فرصتی برای گسترش ارتباطات و یادگیری فراتر از محدوده ی نقش شغلی شان به دست آنها می دهد. فقط اطمینان حاصل کنید هنگام ملاقات با همکاران خود برای اولین بار، لبخند روی لب داشته باشید.
یافته های زنگر و فولکمن نشان می دهد توانایی انجام کارها به صورت گروهی، تفاوت قابل توجهی میان کارکنان متوسط و برتر ایجاد می کند.
برخی از کارمندان اعتقاد دارند اگر به صورت انفرادی کار کنند، احتمال اینکه زحمتشان به رسمیت شناخته شود بیشتر است. اما کارکنان برتر این را درک می کنند که اگر مهارت ها و استعداد های همه در کنار هم قرار گیرد، می تواند دستاورد های بزرگ تری برای سازمان به همراه داشته باشد.
در واقع، یکی از معیار های شخصیتی که در ارزیابی ها سنجیده شده بود، همین توانایی های بالقوه ی کار گروهی و نگهداری تیم است. توانایی کار کردن به عنوان عضوی از یک گروه، برای آن دسته از کارکنانی که امید دارند در شرکت خود پله های ترقی را طی کنند، یک توانایی کلیدی است.
کارکنان برتر شرکت ها و سازمان ها، برای خود اهدافی مشخص می کنند که فراتر از انتظارات است. آنها نه تنها به این اهداف خود دست می یابند، بلکه همکاران خود را نیز به این کار تشویق می کنند. زنگر و فولکمن به تازگی دریافته اند که بالا گرفتن اهداف و دست یافتن به آنها، یکی از مؤلفه های اصلی مدیریت اثربخش است.
زنگر و فولکمن عملکرد کارکنان و مدیران معمولی تر را «فریبنده» می نامند. آنها تنها در حد انتظارات (و چه بسا پایین تر از آن) وظیفه ی خود را انجام می دهند، چرا که فکر می کنند اگر مثلاً تمام کارهایشان را زودتر از موعد به پایان برسانند پاداشی جز کار بیشتری که روی سرشان خراب می شود در انتظارشان نخواهد بود.
به همین دلیل است که فولکمن و زنگر اعتقاد دارند لازم است سازمان ها به جای اینکه کار بیشتری برای کارکنان پربازده خود بتراشند، زحمت آنان را به رسمیت بشناسند.