مجموعه مقالات علمی پژوهشی مدیریت
مجموعه مقالات علمی پژوهشی مدیریت

مجموعه مقالات علمی پژوهشی مدیریت

( مدیران فردا )

سخنان ناب

همه می خواهند به اوج برسد و

در اوج زندگی کنداما مهم اینجاست که
خیلی ها راه های رسیدن به اوج را فراموش کرده اند.


٠•●ஜ گابریل گارسیا مارکز ஜ●•٠

محیط زیست


اگر واقعا فکر میکنید که محیط زیست از اقتصاد (پول) کمتر اهمیت داره، تلاش کنید در حالی که نفس رو تو سینه هاتون حبس کردید، پول هاتون رو بشمارید.



کریم خان زند و مرد درویش


درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.


کریم خان گفت: این اشاره‌های تو برای چه بود؟


درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چه داده؟


کریم خان که در حال کشیدن قلیان بود گفت چه می‌خواهی ؟


درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است.


چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد.


روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم، نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.

پسرک دست فروش

قدر شناسی !


روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با طُمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر پاسخ داد: چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی، ما به ازائی ندارد. پسرک گفت: پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم.

سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هاوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اتاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.

سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سرانجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت، آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا خواند:

بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است !

کسب و کار خودتان را آغاز کنید

چرا نشسته ایم و منتظر... !


۵۰ دلیل در وجود شما که نشان می دهد باید کسب و کار خودتان را آغاز کنید !


۱- جرقه ها را ببینید.

به تازگی بحث های بسیاری صورت می گیرد که آیا کارآفرینی ژنتیکی است یا اکتسابی. مهم نیست که موافق کدام یک از این نظریه ها هستید، شاید بتوانید در زندگی گذشته تان نمونه هایی از رفتارهای کارآفرینانه پیدا کنید. شاید برای یک جهش بزرگ و شروع کسب و کار آماده اید؟

حتی اگر شما کارآفرین زاده نشده اید، ممکن است بتوانید در طول زمان، برخی از این صفات را در وجودتان توسعه بدهید. پس اگر نشانه هایی دیدید، شاید بتوانید کاسبی خودتان را راه بیاندازید.


۲- همیشه در حال فکر کردن هستید.

کارآفرینان هیچ گاه از غوطه ی افکارشان بیرون نمی آیند. این هم یک نعمت است هم نوعی لعنت. شاید وقت آن رسیده است که این صفت خود را به نمایش بگذارید. دیگر روزانه مانند یک موش مسابقه ای نباشید و کاری کنید که افکارتان را به مرحله ظهور برساند. برای این نوع افکار، هیچ خروجی بهتر از راه انداختن یک کسب و کار نیست.


۳- مشتاق هستید.

اگر ایده یک کسب و کار ذهنتان را مسحور کرده و عاشقش شده اید، شاید بتوانید عملی اش کنید. کارآفرینان و مالکان درباره ی آنچه که می خواهند انجام بدهند، واقعا مشتاق هستند. آن ها هر کاری می کنند تا ایده هایشان از یک محصول یا خدمات را ، برای لذت بردن بقیه جهانیان عرضه کنند.


۴- مستقل هستید.

این مورد به این معنی نیست که شما در اجتماع ناشیانه عمل می کنید یا نمی دانید چگونه درخواست کمک کنید. به این معنی که شما یک شخص مشکل حل کن هستید که سعی می کند بیشتر مشکلات را خودش به تنهایی حل کند. شاید در حال حاضر آنقدر احساس استقلال می کنید که بتوانید یک کاسبی راه بیندازید.


۵- پرانگیزه هستید.

به این معنی که همیشه نیاز ندارید یکی هلتان بدهد. خودتان صبح از خواب برمیخیزید و کارهایی که لازم است را انجام می دهید. این احساس خود انگیختگی ممکن است باعث آغاز و ادامه راه آفریدن یک کسب و کار شود.



  جهت مطالعه به ادامه مطلب مراجعه نمائید !

ادامه مطلب ...

زمینه فعالیت وبلاگ تخصصی مبانی مدیریت

با سلام خدمت تمامی مدیران و دانش پژوهان علوم مدیریتی


با توجه به رشد روز افزون علوم مختلفه و بخصوص تکنولوژی های مهندسی و... بر خویش و شما دوستان عزیز واجب می دانم که باید بر خلاف گذشته، دیگر مباحث مدیریتی را نباید از راه گذر زمان و تجربه در این عصر سرعت و خیزش سهمگین اطلاعاتی بدست آورد که بی شک اگر غیر این باشد از این قافله عقب خواهیم ماند؛ چه بهتر که از همین امروز که شاید هم دیر شده باشد تجارب و تعالیم ارزشمند خویش را در زمینه مدیریت، بخصوص مدیریت نوین و کاربردی و البته منعطف با انتشار مقالات و یا بیان مطالعات و دیگر تجارب خویش قدمی هر چند کوچک در این مسیر ناهموار و پرتلاطم برداریم.


به امید موفقیت روز افزون...